در اوج نا امیدی
یک شب از راه رسیدی
فلسفه ات پرورش گل بود و روحت
تشنه ی باغبانی
تو هم زاد سبزینه ترین باغ امید بودی
دستانت بذر افشان مهر بودند در بوته زاری
که تشنه بود و منتظر
قلبت پر از شکوفه های مهر و گذشت
چشمانت آهوانه ترین غزل ها
که جاذبه اش زمین گیرم می کردند
کجا بودی
فرشته ی خوبی ها؟
با دستانت تنهایی را از من گرفتی
و با صدای زیبایت س مرگبارم را
به ترنم زیبا ترین ترانه ها گشودی
برایم هر روز سر فصلی شدی لبریز از عشق و امید
که در آسمان دلم زیبا می درخشد و زنده بودن را برایم معنا می بخشد
برایم بمان.که ابدیتی بی انتها را برایت آرزومندم. بهناز خرّم
درباره این سایت